محمود مهام
چکیده
این مقاله در پی بازخوانی زیست عشایری به مثابه الگویی از زیست جمعی در ایران بر پایه پیوند حوزههای طبیعی و انسانی میباشد. پرسش اصلی عبارت است از: بازیابی و بازخوانی این میراث طبیعی-فرهنگی و کاربست آن برای آینده چگونه امکانپذیر است؟ بهنظر میرسد ارتباط حیاتی عشایر و جوامع گیاهی از یکسو و دانش و مهارت عشایر برای فعالیت در تنوع ...
بیشتر
این مقاله در پی بازخوانی زیست عشایری به مثابه الگویی از زیست جمعی در ایران بر پایه پیوند حوزههای طبیعی و انسانی میباشد. پرسش اصلی عبارت است از: بازیابی و بازخوانی این میراث طبیعی-فرهنگی و کاربست آن برای آینده چگونه امکانپذیر است؟ بهنظر میرسد ارتباط حیاتی عشایر و جوامع گیاهی از یکسو و دانش و مهارت عشایر برای فعالیت در تنوع زمینی و اقلیمی از سوی دیگر، کالبدشکافی زیست عشایری را بهمثابه دانش و فناورهای بومی زیستهای پایدار، میسر میسازد. برای تحدید دامنه وسیع مساله زیست عشایری، تمرکز اصلی بر «زمین-گیاه» قرار داده شد. از روش توصیفی-تحلیلی-انتقادی و رویکردی تلفیقی از مناظر گیاهشناسی، زمینشناسی، اکولوژی عمیق و آمایش سرزمین، بازخوانی فعالیت عشایر به مثابه جامعهنگاران و جامعهشناسان گیاهی(شفاهی) متقدم در فلات مرتفع ایران انجام شد. یافته-ها نشان میدهد گسیختگی دانشی در شناسایی روابط حوزهها(طبیعی و انسانی) و بیتوجهی به حوزههای زیستی و منابع پایه نظیر زمین و گیاهان، موجب شده تا زیست عشایری به مثابه یک بافت، در مطالعات طبیعی و انسانی، بیش از پیش فراموش شود. بنابراین، بازیابی و بازخوانی آن، نیازمند احیاء مطالعات بین-رشتهای و فرارشتهای با مستندسازی و تولید دادههای بومزاد و بهرهگیری از دادههای جهانی برای بهره-برداری بهینه در طراحی زیستهای پایدار برای آینده میباشد.
محمود مهام؛ مهناز قبادی
چکیده
ایدهی اصلی این مقاله بر اهمیت روابط حوزههای «طبیعی و انسانی» از دو منظر «دانشی» و «زیستبومشناسی» است که هر چند در ابتدا ساده به نظر میرسد امّا متاسفانه در عمل، شاهد فقدان این ارتباطشناسی در کلان حوزههای علمی هستیم. «شوری» به مثابهی یک ویژگیِ «طبیعی» و «شورورزی» به عنوان یک «فناوری»- ...
بیشتر
ایدهی اصلی این مقاله بر اهمیت روابط حوزههای «طبیعی و انسانی» از دو منظر «دانشی» و «زیستبومشناسی» است که هر چند در ابتدا ساده به نظر میرسد امّا متاسفانه در عمل، شاهد فقدان این ارتباطشناسی در کلان حوزههای علمی هستیم. «شوری» به مثابهی یک ویژگیِ «طبیعی» و «شورورزی» به عنوان یک «فناوری»- که حاصل تدابیر انسانی است- در یک زیستبوم معین(ایران)، مورد نیاز و پرسش میباشد، هر چند شرایط جدیدِ حاصل از مداخلات بدون توجه به توانهای محیطی، شرایط متفاوتی را به وجود آورده، امّا همچنان این پرسش قابل طرح است که این ارتباط «طبیعی و انسانی»، دارای چه پیشینه و حال، و لذا آیندهای خواهد بود؟ با رجوع به سوابقِ اجتماعی-فنی و خاکی-گیاهی در زیستبوم ایران، نشان داده شده است که این ارتباط در گذشته به نحو مناسبی برقرار بوده، به نحوی که میتوان به استناد آگاهی و عملکرد پیشینیان، از جامعهی شورورز و لذا تواناییِ کار با شوری در قالب فناوری شورورزی سخن گفت. نکتهی کلیدی برای درک، طراحی و اجرایِ شورورزی نوین، توجه مجدد به روابط حوزههای «طبیعی و انسانی» از منظر «دانشی» در «زیستبومی مشخص» میباشد که «مطالعات زیستبومشناسی ایران» نامیده شده است
محمود مهام
چکیده
وجود تجارب زیست جمعی در سطح عالیِ تمدن سازی در فلات مرتفع ایران،نشانه ای بر وجود الگو به مثابه «روح» و الگو به مثابه «کالبد» است.اصفهان از مناظر اقلیمی، فرهنگی و مهندسی یکی از نمونه های مناسب برای شناخت این الگو می باشد.با توجه به شکوفایی اصفهان بر مدار زایندگی رودخانه اش، پرسش آغازین بر محور تقسیم آب رودخانه زنده رود در ...
بیشتر
وجود تجارب زیست جمعی در سطح عالیِ تمدن سازی در فلات مرتفع ایران،نشانه ای بر وجود الگو به مثابه «روح» و الگو به مثابه «کالبد» است.اصفهان از مناظر اقلیمی، فرهنگی و مهندسی یکی از نمونه های مناسب برای شناخت این الگو می باشد.با توجه به شکوفایی اصفهان بر مدار زایندگی رودخانه اش، پرسش آغازین بر محور تقسیم آب رودخانه زنده رود در طومار منسوب به شیخ بهایی مطرح گردید تا نظم اجتماعی و نظم مهندسی سازنده ی اصفهان و رابطه آن ها در قالب رژیم اجتماعی-فنی و مهندسیِ پدیدار شده، شناسایی گردد.اتخاذ روش جغرافیای تاریخی برای شناسایی نظم اجتماعی و استفاده از نتایج روش بازخوانی در مطالعات فنی- مهندسی با تمرکز بر سازه های آبی در دوره مورد بررسی برای شناسایی نظم مهندسی صورت گرفته است.نتیجه بررسی ها نشان داد که پایداری و زایندگی رودخانه اصفهان حاصل تقسیمی اجتماعی و فنی-مهندسی،برای تغییر در اقلیمی نیمه خشک و دستیابی به شهر باغی، کشاورزی-صنعتی است که افزایش معقولِ بار اکولوژیک را بر پایه و در سایه ی بهره مندی از مهندسی در مرتبه تحلیلی، نیرو بخشی به ظرفیت غیرحاکمیتی و ارتقاء ظرفیت سیاسی در مقیاس پایتخت یک امپراتوریِ مقتدر امکان پذیر ساخته است. سازمانِ کار یاریگرانه، نظمی درهم تنیده و همسو را در ابعاد بهم پیوسته ی فنی-مهندسی و اجتماعی پدید آورد. باور به ضرورتِ تعامل دوسویه با طبیعت منجر به طراحی الگوی زیست جمعی با لحاظ عنصر «زمان» در «بلند مدت» گردید و این همه، در گرو درکی عمیق و همه جانبه از معنای «آب»، چرخه آب در زیست جمعی و چگونگی تقسیم آن در منظومه ی دانش های بومی آب شناسی در عرصه های متنوعِ اجتماعی و مهندسی بوده است.بنابراین، طراحی و باز طراحی الگوی زیست جمعی در ایران،نیازمند درک رابطه علوم اجتماعی و مهندسی و بازخوانی میراث برای ایفای نقش و مشارکت در تجارب جهانی است.
محمود مهام
چکیده
تغییرات جوامع را از دو منظر درونی و بیرونی میتوان بررسی کرد. اولی ناظر بر کلیه تجارب زیسته اعم از پنهان و آشکار و تکیهبر درونزا بودن تغییرات است و دومی، بر از پیشساخته بودن چارچوب نظری و تحمیل نظریه بر میدانِ واقعیت اتکا دارد. هدف اصلی در این مقاله بررسی مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در مورد «کار» و «همکاری» در قبل و ...
بیشتر
تغییرات جوامع را از دو منظر درونی و بیرونی میتوان بررسی کرد. اولی ناظر بر کلیه تجارب زیسته اعم از پنهان و آشکار و تکیهبر درونزا بودن تغییرات است و دومی، بر از پیشساخته بودن چارچوب نظری و تحمیل نظریه بر میدانِ واقعیت اتکا دارد. هدف اصلی در این مقاله بررسی مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در مورد «کار» و «همکاری» در قبل و بعد از انقلاب اسلامی در ایران است تا مشخص شود که با تکیهبر کدام گمانه و پیشفرضها و فرضیهها، چارچوبهای مفهومی و نظری در این زمینه مسئله یابی کردهاند و فرایند حل مسئله متناسب با آن ارائه کردهاند؟ شناسایی، گردآوری آثار بهعنوان منابع دادهها و اطلاعات و تفکیک متون بر اساس زمان چاپ (قبل و بعد از انقلاب اسلامی) و مضامین و رویکردهای آنها (بر اساس تکیهگاه دانشی) نشان میدهد که در تحلیل تغییرات نظام اجتماعی- در معنای عام آن- با محوریت «کار» و «همکاری»، با دو دانش یعنی دانش بومی (اعم از مکتوب و شفاهی) و دانش رسمیِ وارداتی و ترجمهای مواجه هستیم. با توجه به تفاوت ماهوی در نگرشهای سازنده هر یک از این دانشها-که اولی مبتنی بر فرهنگ و تاریخ و شرایط اجتماعی کشورهای جهان سوم و از آن جمله کشورهای جنوب غربی آسیا و در آن میان، جامعه ایران از یکسو و دومی، بر اساس شناخت رسمی و دانشگاهی ساختهوپرداخته نظام سوداگری-استعماری غرب و دانش برخاسته از آن از سوی دیگر- شناختهای متفاوت و بلکه متضادی از سابقه و پیشینه کار و همکاری و آسیبشناسی امروز و تجویز برای آینده به دست میآید. تقابل دانش رسمی دانشگاهی علوم اجتماعی ما با دانش بومی عمدتاً از طریق اقتدار سیاسی و اقتصادی جهانی در طی یکصد و پنجاه سال گذشته بهویژه پس از جنگ جهانی دوم از طریق برنامههای رسمی حکومت و دولتهای تحت سلطه در قالب برنامههای نوسازی صورت گرفته است که مقاومتهای مختلفی را در جامعه ایرانی موجب گردید. پیروزی انقلاب اسلامی نقطه عطفی در فرآیند تقابلِ فعال به لحاظ سازمانی و نظام اجتماعی در ابعاد مختلف آن محسوب میشود. تحلیل محتوایی آثار موجود بهمثابه پشتوانه و پیشینه نظری از یکسو و سوابق تجربی قدیمی و متأخر در زمینه کار و همکاری در جامعه ایران از سوی دیگر نشان میدهد که چالشهایی جدی ناشی از شکاف میان «میدان» و «نظریه» در فهم «کار» و «همکاری» و آسیبشناسی فرهنگ کار و همکاری ایرانیان پدید آمده است. آثار و منابع دستاول و دستدوم و تصویرهای ارائهشده در آثار مردمشناسی مبیِّن تقابل الگوهای کار و همکاری هستند که ریشه در تغییرات اجتماعی دارند. رویارویی جامعه ایرانی که غالباً روستایی- عشایری و یا شهرهای ایرانی- اسلامی بوده با دولتهای شبه مدرن پهلوی موجب شکلگیری دو نوع تحلیل در دو سطح برای تشریح چگونگی وضعیت کار و همکاری در ایران گردیده است. در پیش از انقلاب، سطح اول مشتمل بر دیدگاه رسمی، دولتی، دانشگاهی بوده و سطح دوم، دربردارنده واقعیت و میدان فرهـنگ و جامعه ایران که اتفاقاً غیررسمی میباشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تقابل نهادی جامعه ایرانی – اسلامی از مسیر نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی و طراحی و تجربه انواع نهادهای انقلابی خصوصاً جهاد سازندگی با شعار "همه با هم"، واقعیت استمرار چالشگری فرهنگی و اجتماعی را با تحلیلها و سازمانهای وارداتی نشان میدهد. عبور موفقیتآمیز از این چالش فرهنگی در گرو بازشناسی انتقادی سابقه کار و همکاری و گروهها و سازمانهای کار جمعی در قالبهای متنوع و متعدد و بانامهای محلی فراوان در روستاها، عشایر، اصناف، گروهها و سازمانهای مذهبی و مسلکی و وقفی همتراز و ناهمتراز در ایران است تا تحلیل فرهنگ کار بتواند از سطح خُرد، فردی و یا جمعی در قالبهای بومی و سنتی و روانشناختی به سطح کلان، جامعهشناختی و سازماندهی با کارکردهایی در زمینههایی جدید – و البته بر پایه ساختها و تجربیات تاریخی- ارتقاء یابد و رویارویی بافرهنگ مهاجم، از بُعد دانشی امکانپذیر گردد